حالِ ما مثلِ کارِ ما پنچر

کلّ ایل و تبارِ ما پنچر


دوست، دشمن، برادر و خواهر

هرکس آمد کنار ما پنچر


هرکه شد همجوارِ « او » عالی

هرکه شد همجوار ما پنچر


جیب ما مثل دستمان خالی

غیر از این کار و بارِ ما پنچر


بود بابای یار او سرحال

هست بابای یار ما پنچر


داخلِ ریلِ زندگی به خدا

می شود هی قطار ما پنچر


بالنِ اعتبارِ ما پاره

خودروی اقتدار ما پنچر


شد همیشه قرارِ او عالی

شد همیشه قرار ما پنچر


قصدمان بود ازدواج اما

شد قرار و مدار ما پنچر

امیرحسین ‌خوش‌حال