درون سفره اش نانِ فرنگی!!

وَ چایش توی لیوانِ فرنگی!


شبی در مسجدی بود و به من گفت:

مسلمان هم مسلمانِ فرنگی!


سواری می دهد هر جا که باشد!

ولی در زیرِ پالانِ فرنگی!!


بدش می آید از « طهران » و « تهران »

شده خواهانِ « tehrane » فرنگی!!


« شوگر مامی » جدیدن مُد شد و او

شده مجذوبِ مامانِ فرنگی!!


« صداقت » را نمیخواهد ولیکن

شده مسحورِ چاخانِ فرنگی!


نه « جانِ مادر » و نه « دستِ عباس »

قسم خوردش به قرآن فرنگی!


کند تعریف هرجا می نشیند

ز هر آشوب و بحرانِ فرنگی!


به جای نام استانِ خراسان!

دلش میخواست استانِ فرنگی!!


شبی با ژست در یک کافه ای گفت:

هوس کردم فسنجانِ فرنگی!


سپس رفتیم با هم قهوه خانه

سفارش داد قلیانِ فرنگی!!


سوهان از قم گرفتیم و نخوردش!

بجایش خورد سوهانِ فرنگی!


برایش زشت؛ باران های اینجا!

ولی زیباست باران فرنگی!


مخالف گشته با سردارِ ملی!

ولی سربازِ هر خان فرنگی!


اگرچه عشق « ایران » است اما

شده خواهانِ ایرانِ فرنگی!

امیرحسین ‌خوش‌حال