خشتکِ شلوارِ او سوراخ شد

در فضاهای مجازی شاخ شد


حیف با گفتارِ چرت و کارِ پرت

پرتماشاگر شده در شهرِ هرت


طفلکی در کافه با ژستی تیتیش!

عکس گیرد با سس و سالادِ خویش


گاه گیرد عکس در حالِ اریب!

می کشد سیگار با ژستی عجیب


گشته پنهان در میان دودها

دورِ او پر گشته از کمبودها


می کند یکسر گدایی لایک را

می زند گاهی برندِ « نایک » را


( نایک را گفتم برای قافیه!

 این برای اعترافم کافیه؟ )


دوست دارد شاخ باشد طفلکی

هم ردیفِ « باخ » باشد طفلکی


درک و فکرش کهنه، گفتارش مدرن

کاغذش از کاه و خودکارش مدرن


یک لباسِ شیک و اندامی کثیف

فیل را در چشمِ مردم کرده لیف!


عشقِ ایران است و ایران دیده نیست

زیرِ باران است و باران دیده نیست


انتقاد از هرچه دارد گاه گاه

گاه میخندد به مَردم قاه قاه


طبلِ توو خالی ست اما پر صدا

او ندیده آب و گشته ناخدا!


روز و شب از غرب می گوید سخن

از شبِ پاریس و صبحِ « منهتن! »


 کرده ام رفتارشان را نقد و تست:

ژست و ژست و ژست و ژست و ژست و ژست


عاقبت یک شب ز دستِ این گروه

میپرم کت بسته از بالای کوه!!

امیرحسین خوش حال