باز بر ریشِ ما خدا خندید

نذر کردیم؛ امام رضا خندید


عمه ام سکته کرد از غصه

شوهرِ عمه ام چرا خندید؟


گریه کردیم در بلا یک عمر

آنقَدَر که به ما بلا خندید


مهریه سکه ی طلا کردیم

شد گران و به ما طلا خندید


کودتا کرد احمقی در شهر

شاه گریان شد و گدا خندید


یکنفر بی دلیل شد اعدام

قاضی اش بی سر و صدا خندید


داخل روستا وبا آمد

رعیتی مرد و کدخدا خندید


از ریای نمازمان یکروز

« ربّنا » مُرد و « آتنا » خندید


ندبه رفتم به عشقِ صبحانه

حینِ صبحانه ام دعا خندید


شامِ هیئت به ما ندادند و

از غمم پرچم عزا خندید


ظاهرم آب و باطنم آتش

از ریاکاری ام ریا خندید


انتهای مسیر لغزیدم

انتها مثل ابتدا خندید

امیرحسین خوش حال