برای « سید محرومان » آقای رئیسی:


ای سید محرومان!، این شعر پر از درد است

آن کس که شرف دارد؛ از شرم عرق کرده است

مردان همه رفتند و ایران پرِ نامرد است

باغی که بهارش هم؛ مانند خزان زرد است


ایران شده سومالی، ای سید محرومان!

جای شهدا خالی، ای سید محرومان!


ما کارگریم اما آزاده تر از شاهیم

تو اولِ این راه و ما آخرِ این راهیم

تو خارج از این چاه و ما داخل این چاهیم

از قاضی و داروغه جز « عدل » نمی خواهیم


شد دزد خودِ والی، ای سید محرومان!

جای شهدا خالی، ای سید محرومان!


خوردند حقوقم را  با وعده ی تکراری

من مغتششم؟ هرگز، من معترضم؟ آری

امروز شدم بی دین، از زشتی دینداری

من کار نخواهم کرد تا تو نکنی کاری!


دادم به گرو قالی، ای سید محرومان!

جای شهدا خالی، ای سید محرومان!


در قحطیِ آذوقه؛ همسفره شدی با چین

شد سفره ی ما خالی، ای سید محرومین!

پوتینِ به پایت کو؟ ای همقدمِ « پوتین »

فرزندِ تو میلان و پر زد پدرم با مین


ما مشکلمان مالی، ای سید محرومان!

جای شهدا خالی، ای سید محرومان!


مردم همه درگیرِ تأمینِ کمی نانند

یک عده که درمانده از قیمتِ درمانند

نادان همه ی ما و آن قوم که می دانند

گفتند: حکومت ها با ظلم نمی مانند


دزدی شده سریالی، ای سید محرومان!

جای شهدا خالی، ای سید محرومان!


وقتش برسد دیگر از تیر نمی ترسیم!

ما غرق شده در فقر، از قیر نمی ترسیم!

از باتوم و تهدید و زنجیر نمی ترسیم!

ما وارثِ خورشیدیم؛ از شیر نمی ترسیم!


این « بد » نشود « عالی »، ای سید محرومان!

جای شهدا خالی، ای سید محرومان

امیرحسین خوش حال