« چشمِ دل باز کن که جان بینی »

پیرزنِ زشت را جوان بینی!!


گر بگیری به دستِ خود نانی

همه ی خلق را دهان بینی


« جان گدازی اگر به آتش عشق »

خویش را شاخِ اسکلان بینی!!


اشتراکی ست بینِ مسؤولان:

همگی را فقط زبان بینی!!


ای ضعیف! این جهان زیان دیدی

آن جهان نیز هم زیان بینی!


« فمینیستی » خودش « زن آزاری » ست

بینشان دشمنِ زنان بینی


« دلِ هر "مرد" را که بشکافی »

صد عدد داف! در میان بینی!!

 

داخل صادراتِ چین بی شک

گز و کاشی اصفهان بینی!


بی گمان در وزارتِ نیرو

تو مدیرانِ ناتوان بینی


در خیابان قدم بزن شب ها

دزد را یارِ پاسبان بینی

بینِ مردم اگر کمی باشی

گرگ را همدمِ شبان بینی!


و ازین بدتر است روزی که

دوست را یارِ دشمنان بینی

امیرحسین خوش حال