ما مثل برّه ایم بینِ درنده ها

عمری دویده ایم عین دونده ها

« آقا » شده زیاد؛ ما مثل بنده ها

شد سوژه اشکِ ما از بهرِ خنده ها


این جا جهنم است یا صاحب الزمان!

عیدش محرّم است یا صاحب الزمان!


این جا شدیم خفه از دارِ مذهبی

دیوارها پر از اشعارِ مذهبی

کردارِ کافر و گفتارِ مذهبی

بر نعشِ ما نشست؛ کفتارِ مذهبی


این جا پرنده نیست یا صاحب الزمان!

لب هست و خنده نیست یا صاحب الزمان!


دیدیم « عمروعاص » بر منبرِ ولی

باطن معاویه؛ ظاهر ولی علی

« موسای اشعری » حالا شده یلی!

زنگار خورده اند دل های صیقلی


گل بی شکوفه شد یا صاحب الزمان!

ایران چو کوفه شد یا صاحب الزمان!


ما درد می کشیم از این همه فشار

ما ریل گشته ایم؛ دنیا شده قطار

ما آب می خوریم با طعمِ زهرِمار

« آقا! » نمی رسد پایانِ انتظار؟


ما خسته از خودیم یا صاحب الزمان!

در درد گم شدیم یا صاحب الزمان!


شد مشکلاتِ ما هر روز منتشر

ما خاک گشته ایم؛ دنیا شده لودر!

ای کاش می شدیم « ایرانِ مقتدر »

ما منتظرتریم از هرچه منتظر!


اینجا پر از بدی یا صاحب الزمان!

رفتی... نیامدی یا صاحب الزمان!

امیرحسین خوش حال