در لجن زندگی نکن اسکل!

با کفن! زندگی نکن اسکل!


لش، بدون هدف، پر از عقده!

مثل من زندگی نکن اسکل!


مستراح است زندگی اما

توی عن زندگی نکن اسکل!


حرفِ خود را بزن نترس از هیچ

بی دهن زندگی نکن اسکل!


هموطن گر تو را نمی فهمد

در وطن زندگی نکن اسکل!


رفتی از کشورِ خودت اما

در پکن زندگی نکن اسکل!


همسرت خشک و سرد و بی روح است

با چدن زندگی نکن اسکل!


تجربه کرده ام وَ می گویم!

با یه زن! زندگی نکن اسکل!


بهتر آن است بگذری از من

با خفن زندگی نکن اسکل!

امیرحسین خوش حال