باز دندانِ ما اذیت شد

کیست زد؛ جانِ ما اذیت شد


قطع برق و گرانی و غیره

کلِ ایران ما اذیت شد


آب رفت آفتابه می خندید

طفلکی وان ما اذیت شد


پهن کردیم سفره ی خالی

بعد مهمان ما اذیت شد


بس که دیدیم کارِ حیوانی!

بُعدِ انسان ما اذیت شد


« نمکی » کرد هی نمک پاشی

کادر درمان ما اذیت شد


مثلِ زندانیان؛ زندانبان

توی زندانِ ما اذیت شد


کافری بینِ ما کمی چرخید

دید ایمان ما، اذیت شد


بس که اشعارِ آبکی خواندیم

بندِ تنبانِ ما اذیت شد

امیرحسین خوش حال