گفتمش: درمان ندارم، گفت: به گیرم!
در دهان دندان ندارم؛ گفت: به گیرم!
گفتمش: یخچالِ من خالی ز آب و
توی سفره نان ندارم؛ گفت: به گیرم!
گفتمش: من پول کافی از برایِ
داروی مامان ندارم؛ گفت: به گیرم!
فرض کن پولی رسد قندی خریدم
خانه ام قندان ندارم، گفت: به گیرم!
بهر مهمان چای هم گیرم بگیرم!
قوری و لیوان ندارم؛ گفت: به گیرم!
بعدِ سختی؛ راحتی آید ولی من
لحظه ی آسان ندارم؛ گفت: به گیرم!
روز و شب غمگینم و ذهنم ملول است
لحظه های فان ندارم؛ گفت: به گیرم!
گفت صاحبخانه ام: « جاکش اجاره! »
گفتمش: قربان ندارم؛ گفت: به گیرم!
گفتمش: من لیف و تو لیفان گرفتی!
مثل تو من وان ندارم؛ گفت: به گیرم!
گفتمش: ای کاش حقم را بگیری!
چون که دیگر جان ندارم؛ گفت: به گیرم!
امیرحسین خوش حال
دیدگاه خود را بنویسید