روز و شب از دستِ شیطانِ رجیم

می دهم زحمت به یزدان رحیم


قصد دارد تا مرا خارج کند

از گذرگاهِ صراطِ مستقیم


( این تذکر را بگویم: بیت قبل

داشت تلمیحی به قرآن کریم )


یادم آمد ناگهان از بی بی ام

مدتی در خانه اش بودم مقیم


دم به دم می گفت با من: « ای پسر

هست شیطان دشمن ما از قدیم


می دواند عده ای را سوی زر

می کِشاند عده ای را سوی سیم!


گاه فردی از فریب و گول او

اهل خلوت می شود یک ماه و نیم!!»


گفت: « دنیا آن زمان گردد درست

که حکیم حاکم شود، حاکم حکیم


هر که « سین » را « شین » کند معتاد نیست

« اورسلیم » را گفت « موسی »: « اورشلیم »


گفتمش: « بی بی به من هم گوش کن

تا کمی گویم ز اوضاع وخیم:


همسرم یکبارِ دیگر حامله ست

این عجب که بنده می باشم عقیم !


در میان دردهای زندگی

نیست دردی این چنین سخت و عظیم »


ناگهان بی بیِ من رنگش پرید

سرد شد مانند آلِسکا و کیم!


گفتمش: « بی بی چرا رنگت پرید؟

از چه افتاده ست بر جان تو بیم؟»


گفت: « رازی را بگویم پیشِ تو

جدِّتان هم بود نازا و عقیم!!»

امیرحسین ‌خوش‌حال