چون شوم بیدار، چایی می خورم

در فراق یار، چایی می خورم!


هر که در بی کاری اش کاری کند!

من شوم بی کار، چایی می خورم


عمدتن او قهوه می نوشد وَ من

لحظه ی دیدار، چایی می خورم


توی مهمانی ست چیزِ مختلف!

من ولی هربار، چایی می خورم


تا که حالم اندکی بهتر شود

بعدِ هر سیگار، چایی می خورم


چیپس گاهی می خورم همراه فیلم

لحظه ی اخبار، چایی می خورم


گاه پیش آید که با یک عده ای

از سرِ اجبار چایی می خورم


گر به من اسپرسو یا رانی دهند

باز هم انگار چایی می خورم


گر روَم با دوستانم ترکیه!

من فقط در « بار »، چایی می خورم!


در قیامت توی « کافه مولوی »

عصر با عطار چایی می خورم!

امیرحسین ‌خوش‌حال