پدر وامی گرفت و در به در شد

وَ ایضن غصه هایش بیشتر شد


جگر می خورد شب های گذشته!

غذایش ناگهان خونِ جگر شد


عقب افتاد قسطِ وام هایش

از این بابت پریشان و پکر شد


اگرچه ضامنِ او معتبر بود

پس از وامِ پدر نامعتبر شد!


پروستاتش شبی از کار افتاد!

 اسیر درد زانو و کمر شد!


فراری گشت بعدَش چند ماهی

 شبیه « ریگی » و « ملّا عمر » شد!


برای بچه هایش نقشه ها داشت

ولیکن نقشه هایش بی ثمر شد


طلبکاران سراغش را گرفتند

وَ مادر گفت: « راهی‌ی سفر شد »


پدر هی از فلان جا زنگ می زد

وَ می پرسید: « آیا دفع شر شد؟!»


خلاصه عاقبت او را گرفتند

به زندان رفت و یک فرد دگر شد


گرفتم بعد از او من وامِ خوبی!

پدر این گونه الگوی پسر شد!


و در پایان بگیریم این نتیجه:

پسر هم عاقبت مثل پدر شد!

امیرحسین ‌خوش‌حال