با پاکتِ سیگار؛ فقط عکس گرفت
با ساعتِ دیوار؛ فقط عکس گرفت
چون بود به فکرِ ژستِ روشن فکری
با کاغذ و خودکار؛ فقط عکس گرفت
می خواست که یک کارِ جدیدی بکند
با مردمِ بی کار؛ فقط عکس گرفت
تا پز بدهد عاشقِ ساز و هنر است
با کاورِ گیتار؛ فقط عکس گرفت
کش بست به موی و رفت پیرایشگاه
با قیچی و سشوار؛ فقط عکس گرفت
می خواست که عکسِ پیجِ او خاص شود
با خشتکِ شلوار؛ فقط عکس گرفت
داماد چو از خرجِ عروسی ترسید
با سر درِ تالار فقط عکس گرفت
چون پرسنلش رئیس بیمارستان
با بیمه ی بیمار فقط عکس گرفت
دارا شد و از بهر نمایشگاهش
با مردم نادار فقط عکس گرفت!
چون هیچ کسی نبود در اطرافش
با آینه ناچار فقط عکس گرفت!
امیرحسین خوشحال
دیدگاه خود را بنویسید