یکنفر در داخلِ انبار؛ قاطی کرده است

از فشارِ کاریِ بسیار؛ قاطی کرده است


گفت در اخبار: « ارزانی شود » اما پدر

از دروغِ مجریِ اخبار؛ قاطی کرده است


مادرم با دیدِ مثبت می رود بازار و بعد

لحظه ی برگشتن از بازار قاطی کرده است


گرچه با بیماری اش ریلکس می باشد ولی

از حسابِ نسخه اش بیمار قاطی کرده است


مهریه، کادو، مراسم، خرج های جانبی

طفلکی داماد در تالار قاطی کرده است


گفت عطار: « عاشقم اما ندانم بر کی ام »

من نمی فهمم مگر « عطار » قاطی کرده است؟


گاه مشتی می زنیم و گاه باجی می دهیم

ما چنین هستیم و استکبار قاطی کرده است


من نمی فهمم کماکان فرق تومان و ریال

فیش بانکی جای خود؛ خودکار قاطی کرده است


رفته بودم پیش دکتر؛ پشتِ یک کاغذ نوشت:

شاعرِ بدبختِ این اشعار قاطی کرده است

امیرحسین ‌خوش‌حال