رفته بودم سه شنبه کافی شاپ
بود یک جای شیک و خیلی تاپ!
پخشِ موزیک، نور کم، سیگار
چند عکس عجیب بر دیوار
منویش پر ز اسمِ بیگانه
آنتوان، ماندیا، سوشایانه!!
کاسه ی نیچه، وازلین چخوف!!
برگری از لنین، سسش پر تف!!
سوشیِ دانته؛ ساندویچِ هِگِل!
تُستِ هیچکاک؛ با کمی فلفل!
شازده دمنوش طعمِ اگزوپری!
کوکتل و شِیک، طعم تام و جری!
بال و پاچین پُر از پدرخوانده!
یک براندو درونِ جوشانده!
قهوه ی زانتیا الکساندر!
سوپّ هوندا؛ پنینی اشنایدر!
گفتم: « آقا به من بده لطفن
سوشیا سوفیا رونی کلمن! »
گفت: « باشد به روی چشمانم
عاشقِ این غذای آلمانم »
قلقلک داد اشتهای مرا
رفت و آورد او غذای مرا
بود بشقاب؛ داخلش کوکو
اندکی گوجه با کمی کاهو
نانِ خشکی که در دهن شد خیس
یک هویج و سه دانه اسمارتیس!
چند زیتون؛ فقط سه قاشق ماست
گفت: « این هم غذای شیک شماست »
گشت از بهرِ آن غذا آن عصر
صد تومن از حساب بانکم کسر!
مانده نامش همیشه خاطرِ من
سوشیا سوفیا رونی کلمن!
امیرحسین خوشحال
دیدگاه خود را بنویسید