چایِ با هل؛ به ما نمی سازد
طعمِ فلفل؛ به ما نمی سازد
پدرم رفت خارج و جان داد
آن مسائل! به ما نمی سازد
قایق آمد ز رویمان رد شد
خوابِ ساحل به ما نمی سازد
گفت: « کیروش مربیِ خوبی ست »
حرفِ « عادل » به ما نمی سازد
دوربینم فرانسه قاطی کرد
برجِ ایفل به ما نمی سازد
مشورت دادم و شدش بدتر
حلّ مشکل به ما نمی سازد
گفت: « جانم؟ » تمسخرش کردم
حرفِ خوشگل به ما نمی سازد
برّه را خوردم و شدم مسموم
جز فلافل به ما نمی سازد
بعدِ خواهر؛ برادرم را کشت
عفوِ قاتل به ما نمی سازد
تیله بازی برای ما خوب است
گلف و پازل به ما نمی سازد
شامِ بیرون به او نمی سازد
شامِ منزل به ما نمی سازد
« فردِ بی عشق مثلِ یک مرده است »
حرف « راسل » به ما... ساخت حسابی!!
امیرحسین خوشحال
دیدگاه خود را بنویسید