پلِ هوایی و سکوت؛ وَ آشنایی و سکوت
وَ کافه در کنارِ تو؛ دوباره چایی و سکوت
« شما به فکرِ رفتنی... »؛ وَ جا به جایی و سکوت
وَ من دوباره مضطرب، اگر نیایی و سکوت
هزار و سیصد و نود؛ دوشنبه بود و حالِ بد
تمام پیکرم ترک، به روی زخمِ من نمک
چه اتفاقِ مهلکی؛ تو می روی بدونِ شک
وَ آتشی درون من؛ زبانه می کشد، کمک!
نمانده راهِ چاره ای، جز این قوافی خنک
هزار و سیصد و نود؛ دوشنبه بود و حالِ بد
مسیرِ گندِ رفتن و مسیرِ خوبِ آمدن
حراج خنده های تو؛ هجوم غصه های من
وَ بغض های منجمد که رخنه کرده در دهن
کشیده داخلِ سرم، تفنگِ غم گلنگدن
هزار و سیصد و نود؛ دوشنبه بود و حالِ بد
و من نشسته پشت میز؛ تمام هیکلم غم است
دقیقه های بعد تو جهنم است؛ جهنم است
تمامِ ماه های من محرّم است؛ محرم است
بگو که « این چه نوحه و چه غصه و چه ماتم است »
هزار و سیصد و نود؛ دوشنبه بود و حالِ بد
سلام لحظه های بد!؛ به خانه ام خوش آمدی
عرق بخور؛ علف بکش؛ چه زندگانی بدی
برای قتل عام من؛ چرا کمی مرددی؟
و من کنارِ ساحلم؛ شما کجای مشهدی؟
هزار و سیصد و نود؛ دوشنبه بود و حالِ بد
تو مثل روح من شدی؛ و من شبیه یک جسد
من و ترانه ی " ابی ": « دوست دارم سبد سبد...»
حدود پنج و نیم عصر؛ دوشنبه بود و حال بد
شروع غصه های من: هزار و سیصد و نود
هزار و سیصد و نود؛ دوشنبه بود و حالِ بد...
امیرحسین خوشحال
دیدگاه خود را بنویسید