من عاشقت شدم دستِ مرا بگیر

با من بیا شبی بلوارِ « هفتِ تیر »

با من غزل بخوان در کلّ آن مسیر

بعدش صدا بزن نامِ مرا « امیر »


آن شب پرنده ها بیرونِ لانه ها

از عطرِ موی تو؛ دیوانه شانه ها

با غصه می روند آن شب بهانه ها

هی چرخ می زنند دورت ترانه ها


آن شب ستاره ها در زیرِ پای تو

هی آب می شود پیشت پیاده رو

یک شهر می شود پشتِ سرت ولو

« نیما » تو می شوی، من مثلِ شعرِ نو


آن شب کنارِ تو؛ پایان شاعری

من غایبم ز خود وقتی تو حاضری

با من قدم بزن تا « باغِ نادری »

باران، من و تو و شهرامِ ناظری


من آسمان شوم، ماهش اگر تویی

تا قله میروم؛ راهش اگر تویی

سربازِ میهنم؛ شاهش اگر تویی

خواهان غصه ام، آهش اگر تویی


حالا من و توأیم همراه و هم مسیر

دستِ یخِ مرا در دستِ خود بگیر

با من قدم بزن در کلّ « هفتِ تیر »

زین پس صدا بزن اسم مرا « امیر »

امیرحسین ‌خوش‌حال