ما، اول بهار، مشهد بهانه بود
از هر طرف فشار، مشهد بهانه بود
اينجا همين قطار، مشهد بهانه بود
لعنت به انتظار، مشهد بهانه بود
مردي كه شد خراب؛ قبل از پلِ « وِرِسك»
در اوجِ اضطراب؛ قبل از پل « ورسك»
تنهائي ي من و ... يادي ترك ترك
سيگار بهمن و ... يادي ترك ترك
بوي تن زن و ... يادي ترك ترك
اين خطّ آهن و ... يادي ترك ترك
مردي كه خسته شد قبل از پل « ورسك»
كم كم شكسته شد قبل از پل « ورسك»
يك مردِ مضطرب؛ مي گفت: « الو؟ الو؟
با ديگران مِي و ... با ما تلو تلو
قلبم گرفته درد؛ از پيشِ من نرو »
يك مرد سكته كرد در واگن جلو
مردي كه سكته كرد قبل از پل « ورسك»
با دست و پاي سرد قبل از پل « ورسك»
لبخند غم به من، حالم كمي بد است
« ميعاد در لجن »، حالم كمي بد است
در واگن ترن، حالم كمي بد است
كف دادم از دهن، حالم كمي بد است
يك مردِ بي كفن قبل از پل « ورسك»
جامانده عطرِ زن قبل از پل « ورسك»
يك مردِ سر به زير، يك مردِ بي قرار
در كوپه ي خودش، افتاده آن كنار
ديدي چگونه شد پايانِ اين قمار
لعنت به اين مسير، لعنت به اين قطار
مردي پُر از جنون قبل از پل « ورسك»
يك كوپه پر ز خون قبل از پل « ورسك»
در داخل قطار؛ يك مردِ نااميد
در پاي پنجره؛ سيگار مي كشيد
مردي كه رفته بود در ماضي ي بعيد
كم كم مچاله شد قبل از « پلِ سفيد»
مردي كه غصه خورد قبل از پل « ورسك»
آهسته جان سپرد قبل از پل « ورسك»
يك زخمِ كاري و ... اين كوپه خالي است
تختِ كناري و ... اين كوپه خالي است
پايان زاري و ... اين كوپه خالي است
مشهد به ساري و ... اين كوپه خالي است
مردي گرفته بو، بعد از پل « ورسك»
پايانِ كارِ او، بعد از پل « ورسك»
امیرحسین خوشحال
دیدگاه خود را بنویسید