اولین صحنه: می رود یک زن
صحنه ی بعد: پچ پچِ دیوار
سومین صحنه: بغض آیینه
آن طرف صلحِ فندک و سیگار
هقهق پله؛ صحنه ی بعدی
در کنارِ سکوتِ جاکفشی
یکنفر پابرهنه راهی شد
مانده حالا بدونِ پا؛ کفشی
بازگشتِ مجدد یک مرد
یک خیابان سکوتِ معنادار
قفل؛ ترسیده از صدای کلید
مکثِ مشکوکِ کاغذ و خودکار
صحنه ی بعد: سکته ی یک شعر
در کنارِ لباسِ بی کاور
عصرِ یکشنبه هشتم دیماه
آخرین صحنه: مرگ یک شاعر
امیرحسین خوشحال
دیدگاه خود را بنویسید