سلام. اولین باری که در اینجا دیدمت 7 ساله بودم. توی صف شیر با هم آشنا شدیم و در صف نان با هم رشد کردیم. آن روزها را به یاد داری؟ یادت هست داخل اتوبوس با هم بودیم و به مسافران نگاه می کردیم؟ یادت هست با هم در خیابان ها قدم می زدیم و از مغازه ها خرید می کردیم؟، یادت هست در مدرسه کنار هم می نشستیم و با هم مشق هایمان را می نوشتیم؟...

این روزها جایت خیلی در اینجا خالی ست. خیلی وقت است که از تو خبری نیست. خوش به حال آن هایی که تو نزدشان هستی و هر روز با تو در ارتباط هستند. ما تو را در لا به لای کتاب هایمان گم کردیم، در پشت ویترین مغازه هایمان جایت گذاشتیم، در پستوی اداره ها بایگانی ات کردیم، در صدا و سیما مانع ورودت شدیم، در خیابان ها لگدمالت کردیم، در نشریه ها و روزنامه ها مچاله ات کردیم، در خانه ها پنهانت کردیم. حیف شد، دورانی که تو را داشتیم حالمان خیلی خیلی خوب بود. این روزها جایت به شدّت بین ما خالی ست « صداقت! »...