باید یکی باشه که وقتی پیشته دیگه کاری به گوشیش نداشته باشه. باید یکی باشه که وقتی ساعتای آخرِ کارته و خسته ای به این فکر کنی که الان قراره ببینیش و همه ی خستگیت بره. باید یکی باشه که وقتی میبینتت تا چند دقیقه چشم توو چشم نگاهت نکنه. باید یکی باشه که وقتی بارون میاد چترت و براش باز کنی و بگیری رو سر جفتتون اما کتف سمت چپِ تو خیس بشه. باید یکی باشه که وقتی خیلی داغونی با سکوتش به سکوتت گوش بده. باید یکی باشه نه این که فقط باشه، بلکه حضورش هم مهم باشه. باید یکی باشه که وقتی که هست؛ ته دلت بگی: « خدایا دنیا رو همین الان تموم کن ». باید یکی باشه که وقتی پیشت هست؛ کارِت و دردت و زخمت و بغضت و فراموش کنی. باید یکی باشه که وقتی پیشته صدای کُلنگای توی ذهنت و دیگه نشنوی مثل « تامی ». باید یکی باشه که وقتی پیشته قلبن بخوای زمان نگذره. باید یکی باشه که وقتی میخوای بری پیشش؛ چند مترِ اخر و اینقدر تند بری که نفست بگیره. باید یکی باشه که بهش بگی: « اگه بهت بگم برو؛ چی میگی؟ » بعد بگه: « میگم بیا باهم بریم ». باید یکی باشه که این شبای لعنتی و اصلن نفهمی کی صبح شده. باید یکی باشه که فقط اسمِ اون روی گوشیت سیو باشه و مابقی فقط شماره باشن. باید یکی باشه که وقتی میری خرید به این فکر کنی که برای اون چی بخرم؟. باید یکی باشه که وسط همه ی شلوغیات بری بهش زنگ بزنی و بهش بگی: « چه خوب که تو هستی » و اون بخنده و بگه: « پس جایزه ی بودنم این باشه که برام لواشک بخری ». و بعد تو با تمام شلوغیت بری لواشک براش بخری و برای اولین بار توی زندگیت لواشکا رو خوب بررسی کنی. باید یکی باشه که هیچوقت به بودنش عادت نکنی و از روی عادت نخوای که باشه. باید یکی باشه که بخاطرش همممممه ی دنیا رو بذاری یک طرف و اون یکطرف. باید یکی باشه که وقتی پیشت هست؛ شیطانِ تو رو فرشته میکنه. باید یکی باشه. همیشه باید یکی باشه. وَ چقدر کم هستن این « یکی ها ». سال ها میگردی و نیست. هزاران نفر و تست میکنی اما بازم اون « یکی » نمیشه. و چه بد که تا اون « یکی » نباشه آروم نمیشی. و چه خوب که تا اون « یکی » نباشه آروم نمیشی.