متاسفانه دانشجوی ادبیات که بودم یه روز به یکی از اساتیدمون که « دکتررررررر » هم بودن توی ادبیات ( کلمه ی " دکتر " و باید با آب و تاب گفت وگرنه دکترا ناراحت میشن!! چون درس خوندن که بهشون بگید: دکتر ) گفتم: « فردوسی توی داستان رستم و اسفندیار گفته:
ز بلبل شنیدم یکی داستان / که برخواند از گفته ی باستان...
منظورش از " بلبل " چیه استاد؟ ».
دکتررررررررر فرمودند: « منظورش بلبله دیگه؛ همین بلبلی که پرنده است ». گفتم: « جسارتن شاهنامه حماسه هست و بلبل خیلی رمانتیکه و مال ادبیات غنایی هست ». دکترررر فرمودند: « توی باغ و بوستان بوده و تصویرسازی کرده ».
گذشت و سال ها بعد توی یکی از روستاهای اطراف مشهد بودم برای یک مراسمی. همه نشسته بودن. یکهو یکی اومد گفت: « بلبل داره میاد ». یک پیرمردی وارد شد و نشست و شروع کرد به خوندن شعرای حماسی و عاشقانه و اینا ( تقریبن مثل نقال ). بعد فهمیدم که آها منظورِ فردوسی از « بلبل » ادمایی مثل این پیرمرد بوده که میرفتن مجالس رو با شعرخوانی و داستان خوانی گرم میکردن و فردوسی داستان و از اینا شنیده نه بلبلی که پرنده است.
قدیمیای روستاهای اطراف مشهد میگن: « فلانی کوس خوله ». ما فکر میکردیم دارن فحش میدن که: « فلانی کسخله ». بعدها دیدم « کوس » یعنی « طبل » و « خول » یعنی « خالی ». « کوس خول » یعنی « طبل توو خالی ». « فلانی کوسخوله » یعنی « طبل توو خالیه » و فحش نیست. ( از این اشتباهات رایج زیاد داریم که بگذریم ). بعد دیدم بابا خیلی بی سوادیم.... دایره ی بی سوادیمون حتا توی تخصصمون؛ از دایره ی سوادمون خیلی بزرگتره. فهمیدم که هیچ وقت به « آگاهی » نمیشه رسید و فقط هر چی بیشتر بخونیم و فکر کنیم از « ناآگاهی » مون کم میشه... . برای همینه که باید سفر کرد. رشد و آگاهی فقط در کتاب نیست. در طبیعت هم هست؛ در سفر هم هست. در دیدن ادمها هم هست.
بذارید یک داستان قشنگه دیگم بگم؛ حیفم اومد نگم. قدیمیای روستاهای ما ( مشهد ) میگن: « فلانی آینکی شده ». ما فکر میکردیم بد بیان میکنن و « عینک » و میگن « آینک ». بعدها دیدم نه بابا اینا دارن درست میگن. « آینک » درسته یعنی « آینه ی کوچک ». « عین » عربیه و با « کاف تصغیر فارسی » که کوچیک نمیشه. اون قدیمیا نمیدونن که دارن درست میگن اما چون ته مانده ی زبان دری هستن درست میگن.
بریم سفر، بریم توی طبیعت، بریم روی کوه چند ساعت بشینیم، بریم توی جنگل بشینیم. سفر منظورم با پرواز رفتن به شهر کیش و رفتن به پاساژ نیست. سفر یعنی کوله پشتی برداری و روستا به روستا و شهر به شهر بری و بشینی قهوه خونه و بشنوی و سکوت کنی... سکوت کنی... سکوت کنی.... سکوت کنی.... . نمیدونین چقدر اگاهی دهنده هست. کتابای درسیمون و خوندیم فکر کردیم با سوادیم. کتابای درسی که خوندنش واجبه و سواد حساب نمیشه و تخصصه. جهان پر از اگاهی هست و بریم به سمتش تا از ناآگاهی مون کم کنیم نه برای این که پز بدیم، فقط برای اینکه کسب اگاهی کرده باشیم برای رشد خودمون. همین.
دیدگاههای بازدیدکنندگان
زره ساز
1443 روز پیشاحسنت . نکته جدیدی از شما آموختم امیرحسین جان