« عاشق » اگه واقعن « عاشق » باشه هیچ وقت « معشوق » و اذیت نمیکنه. متاسفانه خیلیا « خودخواهی » و هم معنا و در معنای « عاشقی » میدونن. طرف « عاشق » هست و به « معشوق » میگه: « من عاشقتم و هرکاری بگی برات میکنم و حتا جونمم میدم ». معشوق میگه: « ممنون اما من علاقه ای به تو ندارم ». عاشق میگه: « اگه با من نباشی میکشمت!! ». نه بابا؟ تو که گفتی هرکاری بگه براش میکنی؛ حالا میگه: « دور شو ازم » چرا نمیشی؟. آفرین که آبروی « عشق » و عاشقای واقعی رو میبری.
« عاشق » میشکنه و داد نمیزنه، پیر میشه و هوار نمیزنه، بغض میکنه و اشک نمیریزه. اگه خوبیه « معشوق » و میخوایم؛ وقتی که میگه: « بدون شما خوشم ». باید بگیم: « چشم ». طرف عاشقِ یکنفره؛ بعد میفهمه اون نفر رفته با یکی دیگه. میگه پس منم برم با یکی دیگه. حواسش نیست که بابا! تو عاشقی، معشوق که عاشق نیست. با کی کلکل داری؟.
هرچیزی پخته ش خوبه حتا عاشقی. طرف میگه: « اگه معشوق با من نباشه خودم و میکشم ». شاید این آدم خیلی عاشق باشه اما به درد عشق نمیخوره چون خامه. مثل غذای خام، برنج خام... . « عاشقی » که معشوق و برای خودش میخواد « عاشق » نیست و « خودخواه » هست. کسی که پرنده رو توی قفس نگه داشته « پرنده دوست » نیست؛ در حالی که کلی وقتش و مالش و میذاره برای تر و خشک کردنه اون پرنده. « پرنده دوستِ » واقعی درِ قفس و باز میکنه و به پرنده حق انتخاب میده. کاش گاهی با دهن و فکرِ نادرستمون برخی عبارات رو کثیف نکنیم. عباراتی مثل: عاشقتم، دوست دارم، دل تنگتم، فدات بشم، رفیقمی، داداشمی، خواهرمی، عزیزمی، خرابتم و ... . و چه خوب گفته حافظ:
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند
نه هرکه آینه سازد سکندری داند
هزار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست
نه هرکه سر بتراشد قلندری داند...