تلخ مانندِ شرابم کرده ای

مثلِ آبادان؛ خرابم کرده ای


توی اروندِ دلت مفقود؛ من

مثلِ خوزستان غبارآلود؛ من


خاکِ تو پس می زند مینِ مرا

تلخ کردی قصرِ شیرینِ مرا


پر ز رنگی مثل گل؛ بی رنگ من

مثل خرمشهرِ بعد از جنگ من


من غریبم داخلِ ایرانِ تو

جنگِ تحمیلی ست در چشمانِ تو


مثلِ رگ های تنم؛ خونش تویی

همچو اهوازم که کارونش تویی


زخم از تیرِ نگاهت خورده ام

لای نخلستانِ مویت مرده ام


خاکِ پایِ رهگذرهایم نکن

مثلِ مفقودالأثرهایم نکن


می رسم هر شب به مرز انفجار

انتظار و انتظار و ان ت ظار


تازگی فرمانده ی بی لشگرم

مثلِ آتش های بی خاکسترم


واژه ای از یک کتابِ خالی ام

تلخ تر از یک خشاب خالی ام


با طنابِ غصه ات اعدام من

زیرِ آوارِ خودم گمنام من...

امیرحسین ‌خوش‌حال