خوش به حالِ دلِ فردی که نشیند بغلت

خوش به حال « نفسِ باد صبا » در غزلت

بد به حالِ دلِ مردی که خرابت بشود

خوش به آینده ی سیبی که شرابت بشود

خوش به اقبالِ مسیری که از آن می گذری

« من غلامِ قمر » و تو « قمران را قمری »

خوش به حال دل آن کس که شوی دلدارش

« فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش »

بی شک از بختِ پریشانِ دلم با خبری

« ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری »

ترس دارم که مرا زخمِ دقایق بکشند

« دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند »

ناگهان رد شدی و چشمِ همه سوی تو بود

« دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود »

گرچه تو تلخ شدی، من چه کنم فرهادم

« بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم »

مثل لیلی شدی و در پیِ تو مجنونم

« فاش می گویم و از گفته ی خود » دلخونم

امیرحسین خوش حال