درد گاهی همدمِ غم می شود

یا ز داغی آهنی خم می شود


اوجِ شادی ماتمی سر می رسد

گاه شعبانت محرّم می شود


روحِ خود را می دهی دستِ کسی

اندک اندک از خودت کم می شود


می رود... در زیر پاهایش ولی

قلبِ تو ویرانتر از بم می شود


دردِ بی درمان رفیقت گردد و

نوشدارو در تنت سم می شود


آن کسی که خوانده در پشتت نماز

وقتِ سجده « ابن ملجم » می شود


یک فرشته ناگهان می آید و

بعد یک ابلیس؛ آدم می شود

امیرحسین خوش حال