گاهی غریبی در میان خانه ات حتا

گاهی نداری دست؛ روی شانه ات حتا


گاهی شبیه شمع از یک غصه می سوزی

وقتی نمی بیند تو را پروانه ات حتا


باید بسازی از سرِ نو خویش را اما

گاهی نداری خاک در ویرانه ات حتا


گاهی جهان اصلن به آهنگت نمی رقصد

حتا نداری زهر در پیمانه ات حتا


گاهی شود همخانه ات ناآشنا؛ آن روز

بدتر ز زندان می شود کاشانه ات حتا...

امیرحسین خوش حال