نوبهار است و شالِ تو آبی

سال من سرخ و سالِ تو آبی

حالِ من مثل بختِ من تیره

بختِ تو مثل حالِ تو آبی

گشته کلّ جهان من مشکی

هست تنها خیالِ تو آبی...


نوبهار است و مثل پاییزم

باز با یاد تو گلاویزم


من پر از اضطراب و آشوبم

بدتر از کلبه های مخروبم

مثل یوسف عزیز هر جایی

بدتر از گریه های یعقوبم

صبر کردن برای تو سخت است

نه زلیخایم و نه ایوبم


نوبهار است و مثل پاییزم

باز با یاد تو گلاویزم


موی تو باغ و دسته گل چشمت

اصفهانی؛ سی و سه پل چشمت

آمدی؛ بهرِ غارتِ جانم

من خراسانم و مغول چشمت

بین دستان خود پناهم ده

إن یکادی و چارقل چشمت


نوبهار است و مثل پاییزم

باز با یاد تو گلاویزم


باز هم شب شد و پریشانی

حسّ من مثل عصر بارانی

حال تو بهتر است؛ می دانم

حال من بده شده... نمی دانی

می روی؛ می دوی؛ برای شروع

می روم رو به خطّ پایانی


نوبهار است و مثل پاییزم

باز با یاد تو گلاویزم....

امیرحسین خوش حال