با خاطراتِ پشتِ سرم؛ حرف میزنم
با زخمِ کهنه ی جگرم؛ حرف میزنم
من یک درخت هستم و از فرطِ بی کسی
با ارّه های دور و برم حرف میزنم
همچون عقابِ خسته تنی داخلِ قفس
با زخم های بال و پرم حرف میزنم
میدانِ جنگ خالی و یاری نمانده است
با تکّه پاره ی سپرم حرف میزنم
با روسریِ مادرِ خود بغض میکنم
با کفشِ کهنه ی پدرم حرف میزنم
رفتی، دلم گرفته، بمیرم، بیا، نرو
با جمله های ناگذرم حرف میزنم...
امیرحسین خوش حال
دیدگاه خود را بنویسید