دخترم! این دیارِ ایران است

اتفاقات بد فراوان است


توی گنجه؛ کنار جام شراب

« ان یکادی » کنارِ قرآن است


در و دیوار پر ز اسلام و

شهر؛ خالی ز هر مسلمان است


میزبانی که بر لبش خنده است

در دلش فکر قتلِ مهمان است


بیشتر از رفاقتِ با « حق »

دشمنی با جنابِ شیطان است


درد باید کشید و ساکت ماند

درد اینجا بدون درمان است


هرچه خواهی گران شده اما

جانِ مردم همیشه ارزان است


گلّه را داد دستِ گرگ!؛ چوپان

با دروغی که جنسِ ایمان است


پادشاهان؛ گدا شدند افسوس

هر گدا جانشینِ سلطان است


در دیاری که سهمِ ترسوهاست

بدترین مرد؛ مرد میدان است


دخترم! این سرابِ بی پایان

دیگر ایران که نیست؛ ویران است

امیرحسین خوش حال