دنبالِ تو می گردم؛ در جبهه ی بی سنگر
تو؛ تو شده ای اما؛ من؛ من نشدم دیگر
در باورمان کُشتیم؛ ما خطّ مقدم را
در سینه ی خود کردیم؛ هر میله ی پرچم را
شمشیر زدیم اما؛ بر پیکرِ هم میهن
دیدیم رفیقان را؛ همسنگرِ با دشمن!
در مزرعه خشکاندیم؛ گلبرگِ رهایی را
قحطی شد و آوردیم؛ بارانِ جدایی را
خوردیم برادر را؛ در قحطیِ هر احساس
آوازِ حقیقت را؛ یا دار شدیم یا داس
این آخرِ بازی بود؛ این سو تو و آن سو من
دشمن شده همراه و همراه شده دشمن
امیرحسین خوش حال
دیدگاه خود را بنویسید