یکنفر در فشار بود اینجا
خسته و بی قرار بود اینجا
آسمان هم غبار بود اینجا
آن طرفتر بهار بود... اینجا؟
من خرابم؛ تو خرّم آبادی!
مثل شوشم؛ سعادت آبادی
وضعیت های حاد را دیدم
زندگیِ کساد را دیدم
زشتیِ اعتماد را دیدم
رفتی و انجماد را دیدم
من دلم تنگ و من دلم تنگ است
من شدم شیشه و جهان سنگ است
مثلِ سمّی کُشنده ام اما...
زیرِ آوار زنده ام اما...
بال دارم پرنده ام اما...
گاه لبریزِ خنده ام اما...
من نشستم کنار تنهایی
روی این میزِ خالی از چایی
دورِ من پر شده است از دیوار
پشتِ هم می کشم فقط سیگار
کلّ این شهر خواب و من بیدار
من به دنبالِ رفتنم اینبار
ماجرا هی رقم زدم یک عمر
کوچه ها را قدم زدم یک عمر
آسمان مالِ تو؛ زمین از من
« من به تو دلخوشم » همین از من
دردِ دیدارِ آخرین از من...
+ خواهرزاده م دوست داره همیشه با من باشه
ـ توی دلم میگم: منم
+ وقتی بغلم میکنه حس خیلی خوبی دارم
ـ توی دلم میگم: منم
+ اگه نباشم بهانه میگیره زیاد
ـ توی دلم میگم: منم
+ بهش میگم چقدر دوسم داری میگه قد آسمونا
ـ توی دلم میگم: منم
+ یروز اگه ترکش کنم دق میکنه
ـ توی دلم میگم: منم
+ اما خب یروزی من از پیشش میرم و اون باید یاد بگیره که به زندگیش بدون من ادامه بده
ـ توی دلم میگم: ..........
امیرحسین خوش حال
دیدگاه خود را بنویسید