گفتم: بیا کنارم زیرا دلم گرفته
بعدن نمی شود چون حالا دلم گرفته
پرسید حال من را « میثم » دوباره در چت
گفتم که: خوبِ خوبم اما دلم گرفته
ناخوش شدم پریشب؛ رفتم دوباره دکتر
گفتم: جنابِ دکتر آیا دلم گرفته؟
گفتش روانشناسم: افکارِ پوچ داری؟
گفتم که: خیر اصلن؛ تنها دلم گرفته
با « مجتبا » نشستم یک چای تازه آورد
گفتم: من از هوای اینجا دلم گرفته
مشهد دوباره رفتم پیشِ مزارِ بابا
گفتم: امیرحسینم؛ بابا دلم گرفته
مردی سراغم آمد گفتش: جوان چطوری؟
با لحن خسته گفتم: آقا دلم گرفته
« از چی دلت گرفته؟ » این را برادرم گفت
گفتم: من از تمام دنیا دلم گرفته
خون سرفه کردم و درد آمد درون سینه
گفتم: نترس مادر؛ گویا دلم گرفته
تارا پیامکی داد گفتش که: خوبی استاد؟
گفتم که: شکر خوبم؛ تارا دلم گرفته
امیرحسین خوش حال
دیدگاه خود را بنویسید