پس از این بی قراری ها؛ قراری هست باور کن
و بعد از این زمستان ها؛ بهاری هست باور کن
شبیه یارِ دیرینه؛ وطن گیرم تو را پس زد
برای مرد بی موطِن؛ دیاری هست باور کن
ز اسب افتاده ای اما هنوز از اصل لبریزی
به دشتِ ناجوانمردان؛ سواری هست باور کن
مرنج از لاشخورهایی که تنها فکرِ مردارند
برای شیر آزاده؛ شکاری هست باور کن
گرفتم نیست در دستت ز زلفِ دلبری تاری
برای چنگ تنهایت؛ سه تاری هست باور کن
کلاغ بدخبر وقتی خیابان را قرق کرده
نشستن در قفس سهمِ قناری هست باور کن
چه فرقی میکند خوردی زمین را یا زمین خوردی
برای هرکه می میرد؛ مزاری هست باور کن...
امیرحسین خوش حال
دیدگاه خود را بنویسید