بیا برای بدِ روزگار گریه کنیم
بیا به یاد نفسهای یار گریه کنیم
تمام صفحه ی تقویم ما زمستان شد
بیا برای نبودِ بهار گریه کنیم
چه بد که یارِ سفرکرده برنگشته؛ بیا
برای تلخی این انتظار گریه کنیم
برای هر تنِ رفته به خاک ضجه زدیم
بیا برای تنِ روی دار گریه کنیم
نه زن؛ نه زندگی و نه امیدِ آزادی
بیا برای همین یک شعار گریه کنیم
چه ساده آنچه که باور نداشت گفت و... بیا
به یادِ عزت آموزگار گریه کنیم
چرا به سازِ مخالف همیشه رقصیدیم؟
بیا به پای سکوت سه تار گریه کنیم
عجب حکایتِ تلخی که مرد گریه کند
بیا دوباره و با افتخار گریه کنیم
درختهای چنارِ پدر بریده شدند
بیا برای نبودِ چنار گریه کنیم...
امیرحسین خوش حال
دیدگاه خود را بنویسید