داخل سینه اش پر از سرفه
روی آیینه اش پر از سرفه!
همه ی هفته اش پر از هقهق
صبحِ آدینه اش پر از سرفه
توی شومینه اش پر از نامه
دود شومینه اش پر از سرفه
بینِ دستانِ رستمش خنجر
قلبِ تهمینه اش پر از سرفه
هر کف دست او پر از پینه
داخل پینه اش پر از سرفه
می خورد خونِ دل به جای غذا
توی خاگینه اش پر از سرفه
صبحِ هر روزِ او پر از کابوس
خوابِ دوشینه اش پر از سرفه...
امیرحسین خوش حال
دیدگاه خود را بنویسید