بعدِ هر اتفاق؛ خندیدیم

وسط باتلاق؛ خندیدیم


پیشمان با تفنگ رقصیدند

زیرِ ضربِ چماق؛ خندیدیم


بغض آمد دهانمان را بست

ما ولی با دماغ خندیدیم


زیر نورِ چراغ میخواندند

توی دود چراغ خندیدیم!


گریه می کرد مادرم در هال

ما ولی در اتاق خندیدیم


ما که حمالِ هر خری بودیم

هی به ریش الاغ خندیدیم


ما قناریِ خوشگلیم؛ به قفس

هی به زشتیِ زاغ خندیدیم


دوست می گفت با غم از دردش

رفت و با اشتیاق خندیدیم


زنمان را طلاق دادیم و

با زنِ باجناق خندیدیم


« زهرِ هجری چشیده » است حافظ

ما چرا در فراق خندیدیم؟

امیرحسین خوش حال