دل را به موهایت گره دادی و رفتی

گفتی که: « از چشم من افتادی » و رفتی


وقتی که می رفتی جهانم زیر و رو شد

در زیر پایت آسمانم زیر و رو شد


وقتی که رفتی درد آمد در اتاقم

این مثنوی با یاد تو آمد سراغم


من بغض کردم تا بمانی و نماندی

هی شعر گفتم تا بخوانی و نخواندی


رفتی و کلّ پیکرم را درد کردی

در اوج تابستان هوا را سرد کردی


رفتی و اندوه مرا باور نکردی

یک مصرع از شعر مرا از بر نکردی


خندیدی و گفتی که آزادی و رفتی

دل را به موهایت گره دادی و رفتی


من کوچه ها را جستجو کردم نبودی

دنیای خود را زیر و رو کردم نبودی


وقتی که رفتی مردنم را درک کردم

دنبالِ تو بودم؛ خودم را ترک کردم


وقتی که پابندت شدم حالم عوض شد

دلتنگِ لبخندت شدم حالم عوض شد


من خویش را در عمق چشمان تو دیدم

بعد از تو دورِ زندگی را خط کشیدم


رفتی؛ ندیدی که چطور این شب؛ سحر شد

روحم دوباره بینِ مردم بی سپر شد


می رفتی و با رفتنت در خود شکستم

یادت نمی آمد که گفتی: « با تو هستم »


دیگر نکردی از دلم یادی و رفتی

دل را به موهایت گره دادی و رفتی

امیرحسین خوش حال