هر زمان در به در شدی برگرد

از جهان بی خبر شدی برگرد


هرکسی میوه ای ز شاخت چید

هر زمان بی ثمر شدی برگرد


در دلِ جنگِ زندگی با غم

گر شبی بی سپر شدی برگرد


دُورِ تو پر شد و سرت گرم است

هر زمان یک نفر شدی برگرد


بعد از این خنده ها اگر روزی

صاحبِ چشمِ تر شدی برگرد


راهیِ هر سفر شدی؛ اما

خسته از همسفر شدی برگرد


پر زدی تا جهان رؤیایت

گر که بی بال و پر شدی برگرد


ای نهالی که پر شکوفه شدی

همنشین تبر شدی برگرد


اهل « رفتن » که بوده ای اما

اهل « ماندن » اگر شدی برگرد

امیرحسین خوش حال