فکر کردی به آخرش؟... سخت است
بغض کردی برابرش؟... سخت است
من همانم که ناگهان خورده
خنجری از برادرش... سخت است
مثل طفلی که میخورد هر شب
سیلی از دست مادرش... سخت است
همچو یاری که دید دشمن را
دست در دست یاورش... سخت است
من شدم عاشقی که بی فریاد
خاک می ریخت بر سرش... سخت است
نیمه شب کوه غصه را جا داد
بین قلب محقرش... سخت است
من عقابی شدم که تیری خورد
تیر را دید با پرش... سخت است
مثل روحی شدم که با غم رفت
یک شب از پیش پیکرش... سخت است
امیرحسین خوش حال
دیدگاه خود را بنویسید