از مسیرم جدا شدی؛ رفتی

چون پرنده رها شدی؛ رفتی


غرق گشتم درونِ طوفانت

تو ولی ناخدا شدی، رفتی


زیرِ آواری از هیاهوها

با سکوت همصدا شدی؛ رفتی


بخشی از ماجرا شدم؛ ماندم

همه ی ماجرا شدی؛ رفتی


من طلا بودم و شدم خاکت

خاک بودی؛ طلا شدی؛ رفتی


قصدمان بود « ما » شدن اما

حیف با او « شما » شدی؛ رفتی


آه موسا! ز قصر من وقتی

صاحبِ یک عصا شدی؛ رفتی


« درد » بودی کنارِ من اما

تا که روزی « دوا » شدی؛ رفتی


با خودم هم غریبه ام بی تو

با خودت آشنا شدی؛ رفتی



امیرحسین خوش حال