سرک زدی به هر طرف؛ برای قتل عامِ من

وَ یار هرکسی شدی؛ به قصدِ انهدام من

نرو به سمت دیگران، فقط به احترام من

شبیه خود ندیده ام؛ تویی جناسِ تام من

 

غمی درون سینه ام؛ نهان شده... مبارک است

بهارِ لحظه های من!؛ خزان شده... مبارک است

 

شبیه یک خرابه ام، ترک ترک؛ ترک ترک

به روی زخم کهنه ام، زدی نمک؛ زدی نمک

قرار بعد ما کجا؟ « ولیعصر » یا « ونک؟ »

و من چه ساده دلخوشم؛ به بودنت بدونِ شک

 

غمی درون سینه ام؛ نهان شده... مبارک است

بهارِ لحظه های من!؛ خزان شده... مبارک است

 

عجب حکایتِ بدی؛ شب و سکوت و درد و من

تو رفتی و نیامدی؛ شب و سکوت و درد و من

بگو کجای مشهدی؟؛ شب و سکوت و درد و من

چه غصه های ممتدی؛ شب و سکوت و درد و من

 

غمی درون سینه ام؛ نهان شده... مبارک است

بهارِ لحظه های من!؛ خزان شده... مبارک است

 

خمیده ام چو یک کمان؛ خمیده تر، خمیده تر

خزیده ام در این مکان، خزیده تر، خزیده تر

ندیده ام ز مردمان، دریده تر، دریده تر

کمی کنار من بمان، دلم یخ است و دیده؛ تر

 

غمی درون سینه ام؛ نهان شده... مبارک است

بهارِ لحظه های من!؛ خزان شده... مبارک است

 

بیا کنارم و ببین: دلم گرفته، خسته ام

شبیه خُردِ شیشه ام، شکسته ام، شکسته ام

ببین کنارِ سایه ام؛ نشسته ام، نشسته ام

شبیه خنجری بدم؛ شکسته تیغ و دسته ام

 

غمی درون سینه ام؛ نهان شده... مبارک است

بهارِ لحظه های من!؛ خزان شده... مبارک است

 

و باد میزند کمی؛ هوا شده هوای تو

درون کوچه های من؛ صدای ردّ پای تو

دگر هر آنچه مانده است برای من؛ برای تو

هنوووووووز کشتی دلم؛ به فکر ناخدای تو

 

غمی درون سینه ام؛ نهان شده... مبارک است

بهارِ لحظه های من!؛ خزان شده... مبارک است

امیرحسین ‌خوش‌حال