تنهائیام پُر میکند تنهائیی من را
با غصههایم میکشم سیگارِ بهمن را
تلخ است باور کن ز هضمش برنمیآیی
وقتی ببینی در لباسِ دوست؛ دشمن را
« سهراب » را کُشتم ولی باور نمیکردم
این زخمِ کاری میکشد روزی « تهمتن » را
وقتی که هممیهن زبانت را نمیفهمد
تغییر میباید دهی معنای میهن را
از مرگ در این زندگی ترسی ندارم چون
در زندگی فهمیدهام معنای مردن را
مَرد از نگاهِ گرمِ زن آرام میگیرد
داری تو معنا می کنی مفهوم یک زن را
این روزها فردی سراغم را نمیگیرد
تنهائیام پر میکند تنهائیی من را
امیرحسین خوشحال
دیدگاه خود را بنویسید