امروز خطّ تیره و فردا سه تا نقطه
دیروز من بودم وَ تو، حالا سه تا نقطه
تو خسته از من، منزوی بینِ پرانتزها
من، شهر بابلسر، لب دریا، سه تا نقطه
دیروز دنیا پیش تو صدجور شکلک داشت
این روزها بی تو شده دنیا سه تا نقطه
یک شهر شاعر می شود جایی که تو باشی
آنجا غزل می بارد و اینجا سه تا نقطه
ای کاش می گفتم به تو: « خانم سه تا بوسه »
ای کاش می گفتی به من: « آقا... » سه تا نقطه
هر روز می پوشم لباس و می روم بیرون
من زنده ام این روزها؛ اما سه تا نقطه...
امیرحسین خوشحال
دیدگاه خود را بنویسید