کابوس دارد می شود رؤیای شیرینم
غمگینم و غمگینم و غمگین و غمگینم
انگار روی شانه هایم کوهِ البرز است
سنگینم و سنگینم و سنگین و سنگینم
هر آدمی آمد ز رویم رد شد و حالا
پا خورده تر از فرش های شهرِ نایینم
هر خوابِ من در واقعیت می شود آشوب
شرمنده ی تعبیرِ خوابِ « ابنِ سیرینم »
هرچند خشتِ اولش را کج زدیم اما
بینِ تو و دنیای خود دیوار می چینم
یک مردِ دیگر گشته ام؛ باور نخواهی کرد
امروز در آیینه هم خود را نمی بینم
دریایم و در آسمانِ من شدی ماهی
بود و نبودت می کند بالا و پایینم
سیگار می دانم ضرر دارد ولی بانو
وقتی نباشی می دهد سیگار تسکینم
یک شاعر افسرده با فامیلیِ « خوشحال »
من اینم و من اینم و من این و من اینم
امیرحسین خوشحال
دیدگاه خود را بنویسید