دارد سکوتت می‌سراید مثنوی‌ها را

شمسِ نگاهت کرده رقصان مولوی‌ها را


از شرحِ چشمان تو عاجز شد « فروزانفر »

لبخندِ تو شرمنده کرده مینوی‌ها را


« بیدل » تحیّر کرده از آن خالِ هندویت

نازت پریشان کرده فکرِ دهلوی‌ها را


افتاد روزی سایه‌ات بر جمعِ شاعرها

شاعر نمودی « ابتهاج » و « منزوی » ها را


دنیاپرستان را که کُشتی با خمِ ابرو

داری به دوزخ می‌کشانی معنوی‌ها را


مردان قائمشهری از دیدارِ تو گیجند

پنهان بشو تا دق ندادی ساروی ها را!

امیرحسین ‌خوش‌حال