برایِ مرگِ من و تو همه دعا کردند
چه ظالمانه تو را از دلم جدا کردند
من و تو تا پُلِ پیوندِ « ما » شدن رفتیم
ولی نشد، تو و « او » را شبی « شما » کردند
رسیده مجلسِ تو مردمان همه شادند
ولی اتاقِ مرا مجلسِ عزا کردند
تو را به ساز و دهل میبرند و میگریی
وَ نامِ فاجعه را حکمتِ خدا کردند
من و تو را به مکافاتِ عاشقی کشتند
ببین! چه ظلمِ عجیبی به ما روا کردند
دو چشمِ تو پرِ اشک و دو چشمِ من پرِ خون
تمام هستیی ما را چرا بلا کردند؟
تو خوب هستی و من بد، وَ مردمِ دنیا
همیشه خوب وَ بد را ز هم سوا کردند
امیرحسین خوشحال
دیدگاه خود را بنویسید