می شود شاعرِ بدی باشی

وَ بخندی به مردمِ وطنت

بنشینی به حالتِ فرعون

متکبر درونِ انجمنت


می شود ادعا کنی هر روز

منتها بی سواد هم باشی

می شود با نقابِ روشنفکر

موردِ اعتماد هم باشی


می شود پشت پرده ی جلسات

بروی کارِ دیگری بکنی

همسرت را کتک زنی بعدش

ادعای برابری بکنی


می شود حرفِ مبهمی گویی

منتقدها کنند تصدیقت

شعرِ چرتی بخوانی و بعدش

کلِّ سالن کنند تشویقت


می توانی که ضعفِ شعرت را

ببری پشتِ دودِ سیگارت

از « هدایت » نخوانده ای اما

پوسترش را زنی به دیوارت


می شود با دو جمله از « نیچه »

بشوی باسوادِ هر کافه

می شود « عشق » را گره بزنی

با بیانت به دمبِ زرافه


می شود در حبابی از دانش

به تمسخر گرفت بابا را

گرچه قطعن خودت نمی دانی

جدولِ ضرب با الفبا را


می شود حینِ مصرفِ شیشه

دشمنِ اعتیاد هم باشی

می شود درس خواند و دکتر شد

منتها بی سواد هم باشی...

امیرحسین ‌خوش‌حال